حکایت ناشناس

دانلود

یه مرد فقیر توی کوچه‌های مدینه راه می‌رفت و خیلی گرسنه بود. آروم‌آروم از مردم کمک می‌خواست تا چیزی برای خوردن پیدا کنه. تا اینکه رسید دمِ خونه‌ی پیامبر مهربون و نیازش رو گفت اما پیامبر نه تنها غذایی ندادن بلکه... باهم حکایت زیبای ناشناس رواز مجموعه حکایت ها ببینیم (گلهای انتظار)

گل های انتظار

لطفا نظرات خود را برای ما ارسال کنید.

شماره تماس: +989903132059